شهرآرانیوز؛ «درخت» در زندگی بشر جایگاهی ویژه دارد و اشارههایی که در قرآن نیز به درخت میبینیم، دربردارندۀ معنا و مفهوم حیات، ثمردهی، قدرت خداوندی و نشانهای برای تدبر آدمیان است؛ در سورۀ انعام، آیۀ ۹۹ چنین میخوانیم:
«اوست خدایی که از آسمان باران فرو بارد تا هر نبات در آن برویانیم و سبزهها را از زمین بیرون آوریم و در آن سبزه ها، دانههایی که روی هم چیده شده پدید آوریم و از نخل خوشههایی پیوسته به هم برانگیزیم و نیز بستانهایی از تاک ها، زیتون و انار که برخی مشابه و برخی نامشابه هم اند، خلق کنیم. به میوه هایش آنگاه که پدید میآیند و آنگاه که میرسند، بنگرید که در آنها عبرت هاست برای آنان که ایمان میآورند.»
بازتاب اهمیت درخت را میتوان در آثار ادبی آن ملت یافت؛ نخل به دلیل اینکه همیشه سبز است برای مردمان مصر، بین النهرین و شبه جزیرۀ عربستان از دیرباز جایگاه خاصی داشته است و در اشعار شاعران عرب به خوبی دیده میشود.
همچنین درختی، چون زیتون برای مردمان حاشیۀ دریای مدیترانه، درختی مقدس است و نماد صلح و دوستی. در زبان فارسی و میان ایرانیان هم درخت علاوه بر اینکه نماد سرسبزی است، به ثمردهی و سایه بانی آن هم اشاره شده است و از سویی نماد عشق است. «سرو» که در تمدن ایرانی، ظاهر مخروطی و شکل بته جقهای دارد، تظاهری از شکل یک شعلۀ آتش است و آن را به نماد آتش مقدس تبدیل کرد. «چنار» که کشاورزان آن را شاه درختان میخوانند، از قدیم مظهر بزرگی، باروری و سرسبزی بوده است و اصولاً درخـتان به ویژه درخـتان چنار یکی از عنـاصر ثابت امامـزادهها و مکانهای مقدس در ایران محسوب میشوند.
درخت در شعر و نثر فارسی هم بسامد درخور توجهی دارد. نگاه از منظر حیاتی و سرزندگی به گیاه و درخت از طرفی و نگاه استعاره آمیز به آن در متون ادبی فارسی، به ویژه در شعر باعث شده است، چه مطلق درخت و چه انواعی از آن به نثر و نظم فارسی راه یابد. ازاین رو، عباراتی، چون «درخت مهربانی، درخت بیداری، درخت معرفت، درخت کیهانی و درخت جاودانه» بارها در شعر فارسی به کار رفته است. البته این نگاه بسته به زمان، مکان و زاویۀ دید شاعر و نویسنده متفاوت است. چنان که به طور مثال بازتاب درخت در شاهنامه با آنچه در غزل و به عنوان نمونۀ درخشان در سعدی میبینیم، تفاوت زیادی دارد. نگاه اسطوره ای، همانند «شجرۀ ممنوعه» و تقدسی همانند «سرو» را نیز باید به این زاویه دیدها افزود.
چنان که درشاهنامه فردوسی میتوان به بازخوانی و دریافت بن مایههای اسطوره شناختی سرو در توصیفات، مضامین، تصاویر و صور خیال آن پرداخت:
سخن هرچه گویم همه گفته اند
بر باغ دانش همه رفته اند
اگر بر درخت برومند جای
نیابم که از بر شدن نیست رای
کسی کو شود زیر نخل بلند
همان سایه زو بازدارد گزند
توانم مگر پایهای ساختن
بر شاخ آن سرو سایه فکن
و یا در داستان فریدون میگوید:
چو از آمدنشان شد آگاه سرو
بیاراست لشکر چو پر تذرو...
بیاراست گیتی بسان بهشت
به جای گیا، سرو گلبن بکشت
فردوسی در پایان رزم رستم و اسفندیار، آن زمان که تیر به چشمانش میخورد، زمین خوردن اسفندیار را چنین ترسیم میکند:
خم آورد اسفندیار سروسهی
از او دور شد دانش و فرهی
و یا در «ویس و رامین» اسعد گرگانی میخوانیم:
تو را در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به گلزار خزانی
مرا در دل درخت مهربانی
به چه ماند؟ به سرو بوستانی
کاربست همین «سرو» در نگاه سعدی دیگرگونه و تغزلی و عاشقانه است:
تو آن درخت گلی که اعتدال قامت تو
ببرد قیمت سرو بلندبالا را
و یا:
جایی که سرو بوستان با پای چوبین میچمد
ما نیز در رقص آوریم آن سرو سیم اندام را
حافظ البته در جایی به آزادگی «سرو» اشاره میکند:
زیرِ بارند درختان که تعلق دارندای خوشا سرو که از بارِ غم آزاد آمد
«دیار شهریاران» احمد اقتداری، «رمزهای زنده جان» مونیک دو بوکور، «درخت مقدس» مهرداد بهار، «سروهای کهنسال ایران» عبدا... عقیلی، «احترام به طبیعت از پرستش تا ازدواج با درخت: کهنترین و شگفت انگیزترین باورهای توتمی» سیدمحمد تقی میرابوالقاسمی، «سرو زردتشت» پرویز تناولی برخی از کتابهایی است که به جایگاه و ارزش درخت در باور ایرانیان پرداخته اند که در این میان بازتاب درخت در شاهنامۀ فردوسی، به عنوان حماسۀ ایرانیان که بازتابندۀ فرهنگ و تاریخ و اسطورههای ایرانی است، چنان است که دکتر مهدخت پورخالقی چترودی، پژوهشی ویژه در این باب کرده است و با چاپ کتابی مفصل به ارزشهای فرهنگی و نمادین درخت در شاهنامه فردوسی پرداخته است.
در این کتاب پس از بررسی ارزشهای فرهنگی و نمادین درخت در شاهنامه، از ابتدای شاهنامه شروع میکند و درختان شاهنامه را بیرون کشیده و با شرحی بر آن و آوردن بیتهای شاهد، به شرح شخصیتها در قالب درخت میپردازد. این اثر ۵۷۰ درخت موجود در شاهنامه را برشمرده و به تفسیر نمادین هریک از این درختها که اغلب با یکی از پهلوانان شاهنامه ارتباط مییابد، پرداخته است.
گویا شاهنامه پر از درختانی است که کاشته میشوند و به بار مینشینند و عمرشان به پایان میرسد. درختانی که برخی بارشان مهر و برخی کین، برخی خرد و برخی معرفت یا درخت کوتاه عمر خوانده میشوند. بنابر این پژوهش، به طور مثال آدم، درخت اندیشه و کردار است و کیومرث، درخت نخستین و فریدون، کیانی درخت و سیندخت، درخت معرفت؛ فرنگیس هم درخت سرو و درخت دانشی است که با سیاوش پیوند میبندد:
فرنگیس بهتر ز خوبان اوی
نبینی به گیتی چنان روی و موی
به بالا ز سرو سهی برتر است
ز مشک سیه بر سرش افسر است
هنرها و دانش ز دیدار بیش
خرد را پرستار دارد به پیش
البته فردوسی در بیتهای فراوانی به مطلق درخت با نگاهی اسطورهای و از منظر قدرت، سایه افکنی، به ثمر نشستن تصمیمات و اندیشه ها، پایداری، طول عمر و... هم مینگرد:
در داستان پادشاهی کی کاووس و رفتن او به مازندران:
چو بشنید دستان بپیچید سخت
تنش گشت لرزان بسان درخت
در داستان رستم واسفندیار:
درختی گرفته به چنگ اندرون
بر او نشسته بسی رهنمون
چو بشنید رستم غمی گشت سخت
بلرزید بر سان شاخ درخت
در داستان فریدون میگوید:
کنون تاجت آوردمای شاه و تخت
به بار آمد آن خسروانی درخت
زتاج بزرگی گریزان مشو
فریدونت گاهی بیاراست نو
درختی که پروردی آمد به بار
این توجه به مطلق «درخت» در جاهایی جنبۀ تعلیمی نیز یافته است؛ چنان که حافظ میگوید: درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی بر کن که رنج بی شمار آرد و یا:
نه هر درخت تحمل کند جفای خزان
غلام همتِ سروم که این قدم دارد
و یا ناصر خسرو که میگوید:
درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را
همین تفاوت نگاه را به راحتی میتوان در مولانای رها و عاشق و عارف دید که میگوید:
درختان بین، درختان بین، همه صایم همه قایم
قبول آمد، قبول آمد، مناجاتِ صلاتی را
*
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
در شعر امروز و نگاهی که شاعران معاصر به درخت دارند، بسط و گسترش معنایی و تنوع زاویۀ دید بیشتر وجود دارد. کسی مانند سهراب سپهری خدا را لابه لای شب بوها و پای آن کاج بلند میبیند و کسی مانند استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، آدمی را به سمت «درختِ روشنایی» میبرد.